فصل پرپر گشتن گل، روز رقص باد بود
ساز ناساز فلک تا کوک در بيداد بود
از عذاب زرد مردن مردن عقل مي ترساندمان
حرف سرخ عشق اما هرچه باداباد بود
عشقبازي هيچ ترتيبي و آدابي نداشت
دست در آغوش کردن با خدا آزاد بود
هر زمان آغاز ميشد حمله با دستور عشق
کار برد واژهي اما _ اگر ايراد بود
پيش چشم ترس دشمن جبهه يعني قتلگاه
در دفاع از خاک ايران جبهه عشق آباد بود