مهتابي کرد
و آسمان
فرصت سبزي شد
براي گريستن
نگريستن
به ديروز آفتابي
امروز ابري
فرداهاي مه در مه
ناگهان
طنين صدايي در باد
صدايي آشنا
صدايي غريب
صدايي
يادآور پرواز
در مهتابي منور
و صدا
_ همان صدا
صداي بال فرشتگان
در آسمان بهشت
که مرا ميخواند
و من
در خيال خاطرات آبي خويش
هر شب کنار پنجره ميايستم
تا ماه
چشمهاي ملتهبم را باز
به لبخندي مليح
مهتابي کند