آورده غربت پیش چشمانم سرت را
پنهان مکن از آتشم خاکسترت را
پنهان مکن زخمی که روی سینه داری
پنهان مکن ته مانده های پیکرت را
درد من از بی همزبانی نیست کاکا
باور نخواهد کرد دنیا باورت را
ای آنکه دل از حسرت دنیا بریدی
با استخوان چیدی ستون کشورت را
دستان تو پیمانه امّن یجیب اند
یعنی خدا پر کرده جان ساغرت را
ای شانه هایت تکیه گاه خون و باروت
ترکش ادا می کرد دین سنگرت را
وقتی که دستت را به دریا می سپردی
مجنون مداوا کرد چشمان ترت را
پرواز بر بال ملائک بود سهمت
آری به حق دادی وجود پرپرت را