به دوش می کشی ای خورشید، هزار قافله غربت را
به زخم خاطره می کاری، بنفشه های صداقت را
اگرچه این شب طوفانی، به تازیانه اسیرت کرد
غرور بال و پرت اما، جواب کرده اسارت را
زلال جاری عطرآگین، بهار تشنه ی باران است
به شوره زار بلا یک بار، بریز شور طراوت را
به آسمان به غروب سرخ، برادرم به کجا رفتی
به عیش حادثه ها بردی، ستاره های شهادت را
کبوتری به اذان برخاست، قنوت من پر پرواز است
سلام بر تو که می خوانی صحیفه های شفاعت را