زمن که بر جگرم مانده داغ ای باران!
چقدر رفته نداری سراغ، ای باران!
چقدر لاله به تشییع تیغ روئیده است
بخوان به نام شهیدان باغ، ای باران!
مسافران مسیر بلوغ آینه ها
نیامدند به فصل فراغ ای باران
به ذهن پنجره سوسو نمی زند حتی
خیال مزرعه ای بی کلاغ، ای باران!
به داد من برس امشب که سخت محتاجم
به یک دریچه، به یک چلچراغ ای باران!
زمن که پر نکشیدم تو هیچ می دانی
چقدر رفته نداری سراغ ای باران؟