0

اشعار دفاع مقدس

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس
جمعه 3 اردیبهشت 1395  3:48 PM

برای آنان که کمترین هدیه شان سرو جان بود
اما در جوانی بسیار بار 
چندان که دل به ابروی یاری می باختم
وز غصه می گداختم
آن سوی بی قراری ما
طرفه دلاوری
از دهان مرگ، گذر می کرد
و آذرخش، بر زمینه ی پیشانیش
درخششی از عشق و 
دریادلی بود
باری 
روزگاری 
در دکه ای که ملوانان
خوی کرده
می می نوشیدند
و خستگان اسکله، لیوان ته کشیده ی خود را
بر پیشخوان میکده
می کوفتند، 
ما نیز
با جرعه ی نخست
دریادلی می کردیم
اما
آن سوی باده
چه ساده
یاران از دهان مرگ، گذر می کردند
و کره اسبانی
از خون و خشم و صاعقه
در سوگ چابک سواران
دیوانه وار
می تاختند
بر چهار گوشه ی میدان
تکلیف چیست؟
رخصت بده!
تا با سر بریده درآیم به خواب سرخ
برادرهایم
تا با زبان الکن، درددلی کنم
گوش کر جهان را، از طبل خونشان به ستوه
آورم
رخصت بده!
تکلیف چیست
پس عشق، آینه ی روشنی ست؟
بر رف
یا بر کف صنوبرانی
که ناگهان
سر بر شانه ی آتشفشان می گذارند؟
پس عشق
دریایی از ستاره و 
مردانی دوباره است
که دهانی از انگبین و آتش دارند؟
پس عشق
یعنی که با سر بریده درآیم به خواب سرخ
برادرهایم؟
اما
اما دوباره
مردان تازه
تلفیقی از غزال و پلنگان
با ساز و برگ و تندر و توفان
شبانه
از آفاق مرگ
گذر کردند
هی ...
ما آمدیم
با سینه ی شکافته
با شال های خون
دروازه ها را بگشایید!
مادر
آنجا...!
دیدیم
بر بلندی ایوان
نیلوفری جوان که گردنبندش را
به نیت عاشق شدن
در چنگ می فشرد
آنجا را
مادر...!
و ما
درست
بر پیشخوان مکیده
با جرعه ی نخست
دریادلی می کردیم ....
اما
آن سوی باده
چه ساده
یاران از دهان مرگ
گذر می کردند.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها