0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۵۲
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  6:41 PM

تا مژدهٔ زخم دگر، دامن کش جان کرده ای

دشوار دادن جان من، خوش بر من آسان کرده ای

مستانه گریند از غمت، اهل ورع در صومعه

گویا تبسم گونه ای در کار ایشان کرده ای

خوش با دل جمع آمدی، نازان به حسن خویشتن

از عشوه گویا هر طرف، دل ها پریشان کرده ای

زنار عصمت پیشگان پوشند عیب برهمن

خوش توتیای آفتی در چشم انسان کرده ای

مهر و وفا را جذبه ای می باشد ای اهل طلب

رو گوشه ای بنشین، چرا، رو در بیابان کرده ای

چشمی که بازش کرده ای، از گریه خون آمد، ولی

خون گرید آن چشمی که تو، پاکش به دامان کرده ای

در حشر اگر نشناسدت، معذور باید داشتن

چشمی که از نظارهٔ آن چهره حیران کرده ای

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها