غزل شمارهٔ ۵۴۸
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395 6:40 PM
نه بی موجب به خاکم، از سم اسبش، نشان مانده
سمند دولت مهری بر دل این ناتوان مانده
نهان گردیده جان در سینه از بیم نگاه او
چو مرغی کو ز ترس ناوکی در آشیان مانده
شب از هجر تو بس دشوار جان دادم، بیا بنگر
که آب حسرتم در چشم گریان همچنان مانده
فدای غمزه ات شد، هر که جانی داشت، چون عرفی
به غیر خضر کو در دام عمر جاودان مانده
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.