غزل شمارهٔ ۵۰۷
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395 6:34 PM
نیشی گرفته سینهٔ خویش ریش می کنیم
تا هست فرصتم ادب خویش می کنیم
نایاب گوهریست مرادم و گر نه من
دریوزه از نوانگر و درویش می کنیم
بیهوده رفتنم ز فروماندگی به است
تا خضر نیست رهبری خویش می کنیم
دانم که نیست چاره و هر دم ز اضطراب
آزار عقل مصلحت اندیش می کنیم
عرفی اگر ز کاوش دل مانده ام چه باک
ناخن ز کار شد، طلب نیش می کنیم
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.