0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۰۰
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  6:33 PM

از گریه های بیهده سر تا به پا ترم

هر چند بیش گریه کنم بی صفاترم

با آن که عمرهاست که بیگانه با منست

هر لحظه با کرشمهٔ او آشناترم

رضوان چگونه گوش به دستان من کند

کز بلبلان گلشن او خوش نواترم

خود را چه سان فروشم و کس چون خرد مرا

کز گوهر طبیعت خود بی بهاترم

نتوان دم از قبول بدین مایه زد، که من

از صوفیان گوشه نشین بی ریاترم

ای کام بخش غمزه اگر بینوا کُشی

اول مرا، که از دل خود بی نواترم

بی مهری تو دم به دم افزون تر است و من

از مهربانی تو محبت فزاترم

از شیوه های عشق تو که سرکش کسی نیافت

از نیش غمزهٔ تو به دل آشناترم

یک روز غم به شب نرساندم که غم نگفت

صد شکر کامشب از همه شب فتنه زاترم

گر در زمانه یار وفا کیش دیدمی

معلوم او شدی که از او با وفاترم

عرفی بتاز بر اثر نور دانشم

کز ماه و آفتاب تو را رهنماترم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها