0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۸۴
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  6:31 PM

تا به کی همره اندیشهٔ باطل باشم

وز دیار طرب آواره تر از دل باشم

گر گذشتم ز در کعبه نه از بی خبریست

مصلحت نیست که با طالب منزل باشم

گر به قانون معین نزیم عیب مکن

حکم عشق است که آشفته شمایل باشم

من که دارا و سکندر علف تیغ من اند

رسد آنم که در این معرکه بسمل باشم

من که از کشته شدن هم دلم آرام نیافت

جای آن است که منت کش قاتل باشم

من که نامی نکشیدم چمن گل نشدم

گر به مسجد روم از میکده غافل باشم

عنکبوتش به زوایا همه تار زنند

خانقاهی که منش مرشد کامل باشم

دین و دل آفت آزادگی آمد، عرفی

نه از این است که بی مذهب و بیدل باشم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها