0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۰۹
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  5:02 PM

به عمرها ننهم پا برون ز خانهٔ خویش

نگاهبان خودم من بر آستانهٔ خویش

به هر طریق که بگذشته بی تاسف نیست

به سوز و داغ دی و عشرت شبانهٔ خویش

در آن دیار دلم کرده خو به بد مستی

که محتسب کند از شعله تازیانهٔ خویش

ز مشکلات محبت نیفکنم دامی

که مرغ عقل نسازد به آب و دانهٔ خویش

نهفته سر دهم از دیده سیل خون، که مباد

غم زمانه برد جدولی به خانهٔ خویش

در این مکوش که آید دلت به جان، عرفی

که مرغ شوق بخوابد در آشیانهٔ خویش

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها