0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۰۴
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  5:02 PM

گر چشانی به ملک چاشنی صحبت خویش

جام ِمی گیرد و بر باد دهد عصمت خویش

چون به خونریز خودم ساخته ای تشنه کنون

تو هم این لطف بکن تا بکشم منت خویش

کشتهٔ ناز کحا، کشتهٔ شمشیر کجا

چون ننازند شهیدان تو بر حالت خویش

تا دگر جای به دل ها نکند از غیرت

یا رب آگاه شود درد تو از لذت خویش

نه ز مهر آمدی ام بر سر بالین، دم نزع

حیف باشد که گذاری به دلم حسرت خویش

دهن خویش ببوسند و لب خود بمکند

چون در اندیشه ببینند بتان صورت خویش

عرفی از یاد می وصل برد هوش خرد

بس که بی یار دلم تنگ شد از صحبت خویش

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها