0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۰۲
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  4:56 PM

جان می رود ای اشک ز دنباله روان باش

وی ناله تو هم چند قدم پیرو جان باش

ای شوق درافشای غمم این چه شتاب است

کو راز من غمزده یک چند نهان باش

می آید و می بارد ازو ناز و تعافل

ای دیدهٔ امید به حسرت نگران باش

مستانه پی سوختن جان و دل آمد

ای دل همه طاقت شو و ای تن همه جان باش

عرفی مشو آزرده هنوز اول صلح است

گو عشوه همان، غمزه همان، ناز همان باش

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها