غزل شمارهٔ ۲۹۸
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395 4:26 PM
ای گریه ریزشی، که بلا کم نمی شود
سیلی که کرد جور و جفا، کم نمی شود
صحت در آرزوی دلم ماند و همچنان
از لطف او امید دوا کم نمی شود
نازم به حسن و عشق که از جام اتحاد
مستند و درمیانه حیا کم نمی شود
خاصیت نیاز نگه گن، که جود دوست
عالم گرفت و فقر گدا کم نمی شود
خواهی به گلشنم بر و خواهی به چشمه سار
دردم به نقل آب و هوا کم نمی شود
خون می چکدز طاعت عرفی، هزار حیف
کز باغ او نسیم ریا کم نمی شود
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.