0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۵۱
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  3:36 PM

کسی می طربم در ایاغ می ریزد

که زهر غم به گلوی فراغ می ریزد

کسی عنان دلم می کشد به سوی مراد

که خار فتنه به راه سراغ می ریزد

کسی که نعمت مقصود بر درش دیدم

که استخوان هما پیش زاغ می ریزد

گدای نور بود آفتاب در بزمی

که عشق خون جگر در ایاغ می ریزد

دم مسیح بود در مزاج مرده دلان

حدیث عشق که خون فراغ می ریزد

به جوش عشق بنازم که از شکاف دلم

به جای قطرهٔ خون درد و داغ می ریزد

زکات مایهٔ رزق من است آن که فلک

به جیب جلوهٔ طاووس باغ می ریزد

ضمیر روشن ما بین که ظلمت عرفی

به دامنش گهر شبچراغ می ریزد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها