0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۲۷
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  3:33 PM

در محبت لب خشک و دل تر می خندد

مست مخمور در این تنگ شکر می خندد

اهل دل خنده زنانند و نمی بیند کس

لب این جمع به آیین دگر می خندد

ای کلیم، آتش ایمن، گل مقصود تو، چیست

به تمنای محال تو شجر می خندد

دیده از شاهد امید فروبند و ببین

که لب شام به صد ذوق سحر می خندد

کم مباد آب و هوای چمن ما، که در او

گل پژمرده به از لالهٔ تر می خندد

دل عرفی بود آن مرغ خزان پرورده

که به حبس نفس و بستن پر می خندد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها