0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۲۱
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  3:32 PM

هر زمان در فتنه خوش نامهربانی می شود

این همه غوغا برای نیم جانی می شود

عشق باغ دل نشین دارد، که مرغ دل در او

گر نشیند بر گیاهی ، آشیانی می شود

هر که بنشیند به طرف خوان گردش های دهر

گر ستاند یک نواله، میزبانی می شود

کیمیاگر نشأیی دارد که داروی مسیح

گر به دستش اوفتد، درد گرانی می شود

در رهت غم گر پدید آید به تسلیمش سپار

گر به دست چاره بسپاری جهانی می شود

گر به مستی هرزه قانونی فروچیند کسی

در میان مردم عالم زبانی می شود

جان فدای همت عرفی که چون جولان کند

گر زمین گیرد عنانش، آسمانی می شود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها