0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۶۴
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  3:22 PM

عشق اگر مرد است، مرد او تاب دیدار آورد

ورنه چون موسی بسی آورد، بسیار آورد

تا فریبد ابلهان را در متاع روی دوست

آسمان پیش از تو یوسف را به بازار آورد

بس که زخم غمزه خوردم زمین مشهدم

خرمن خنجر به جای بوته ی خار آورد

کافری دان عشق را کز شغل من گر وارهد

گردن روح القدس در قید زنار آورد

بگذر از دارالشفای عشق کز بهر علاج

هر نفس آید مسیح آن جا و بیمار آورد

مو به مویم دوست شد، ترسم که استیلای عشق

یک انالحق گوی دیگر بر سر دار آورد

ای که عرفی را مسلمان خوانده ای، او را بکاو

تا ز کفرآباد دل، بت های پندار آورد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها