0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۳۱
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  3:17 PM

مست آمدم به معرکه، آیین کار جیست

دشمن کدام و مطلب از کار و بار چیست

چون خار و گل ز شاخچه ی عدل می دهد

این عین تازه رویی و این شرمسار چیست

هم زهر چشم و هم نگه از باب خوبی است

پس دم مزن که این خوش و آن ناگوار چیست

غم نعمتی همی خورد، اما ز خوان عشق

ای اهل روزگار غم روز گار چیست

اندیشه در حریم وصال است منتطر

معشوق چون شناخته است انتظار چیست

تو راز خود نهفته بهشتی ز راز دار

امید پرده پوشی ات از راز دار چیست

نظم جهان چو بوقلمون است و ریو و رنگ

پس عیب زاهدان مشعبد شعار چیست

افتاد در میانه ی گرداب کشتی ام

من رسته ام بگو رغم اهل کنار چیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها