0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۰۶
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  3:14 PM

زبان ز نکته فرو ماند و راز من باقی است

بضاعت سخن آخر شد و سخن باقی است

گمان مبر که تو چون بگذری جهان بگذشت

هزار شمع بکشتند و انجمن باقی است

کسی که محرم باد صبا ست می داند

که با وجود خزان بوی یاسمن باقی است

ز شکوه های جفایت دو کون پر شد، لیک

هنوز رنگ ادب بر رخ سخن باقی است

نماند قاعده ی مهر کوهکن به جهان

ولی عداوت پرویز و کوهکن باقی است

مگو که هیچ تعلق نماند عرفی را

تعلقی که نبودش به خویشتن باقی است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها