0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۹۹
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  3:13 PM

هم صومعه را فیض به دستور نمانده است

هم گوشه ی آتشکده را نور نمانده است

بی نشأ ذوقی نبود خفته و بیدار

در صومعه و میکده مخمور نمانده است

بیمار تو کش زندگی از شدت درد است

امید هلاکش به دم صور نمانده است

باور نکنم گر چه اناالحق زده از عشق

صد راز دگر در دل زنجور نمانده است

نام تو، چه پست و چه بلندش، چه مراد است

بس شهره ی آفاق که مشهور نمانده است

عرفی ارنی گو شنوای است، نه موسی

دیر است که این قاعده در طور نمانده است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها