0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۷۰
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  3:09 PM

دریا فراخ و کشتی ما بی معلم است

این درد زان زیاده که پایان موسم است

آنان که لاف مرتبه ی قرب می زنند

پهلو تهی کنند ز امکان که ملزم است

مردم اگر چه نقل ز فیض خرد کنند

ما دشمنیم با خرد، اندیشه حاکم است

هر نکته ای که هست به وجهی توان شناخت

تاوان جهل بی خردان بر معلم است

ما خود ز کبر تکیه به همت زدیم، لیک

درویش را معامله با جود منعم است

هر چند شرم دوست خلافش قبول کرد

معلوم شد ز کوشش عرفی که مجرم است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها