0

غزلهای عرفی شیرازی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۷۸
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  3:09 PM

کوی عشق است این که در هر گام صد عاقل گم است

تا قیامت جان فراموش است و این جا دل گم است

خود چه راه است این که در صد سال یک منزل نیافت

آن که در هر نیم گامش طی صد منزل گم است

لذت جان دادنم بنگر که در روز جزا

ننک قتلم در هجوم لذت قاتل گم است

یار در دل هست اگر دل نیست ایمن گو مباش

کعبه گر محمل نشینم نیست از محمل گم است

این که می گویند دریا می گشاید دست بخت

تا در دل می شنو اما کلید دل گم است

در هجوم چاره اندیشی عرفی گشته گم

عقل رهبر هم درین اندیشه ی هایل گم است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها