غزل شمارهٔ ۵۶
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395 3:06 PM
عهد حسنش روزگار دستبرد آتش است
صاف آتش حسن او خورشیدبرد آتش است
خان و نان عالمی از آتش حسنش بسوخت
در شمار خانه سوز روزبرد آتش است
بستگان عشق را بی دل برد آب حیات
این متاع آماده بهر دست برد آتش است
عرفی اندر عشق اگر ناقص بود افسرده نیست
صید عشق ار خام باشد نیم خورد آتش است
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.