مثنوی
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395 2:14 PM
آنکه ایشان برو نظر کردند
اولش عاشقی خبر کردند
عشق در هر دلی که جای گرفت
دست برد اندرون و پای گرفت
عشق در هر دلی که سر بر زد
خیمه از عقل و علم برتر زد
هر دلی کو به عشق بینا شد
منزلش زیر بود و بالا شد
هر دلی را که عشق روی نمود
هر زمانی ارادتش افزود
هر ارادت که عشق را شاید
از رضا و موافقت زاید
هر ارادت که از محبت شد
یا ز انعام یا ز رایت شد
اولش عام و آخرش خاص است
محض لطف است و عین اخلاص است
در کلام خدای میخوانی
که: «علیک محبت منی»
چون محبت رسد به عین کمال
در دل و جان و الهان جمال
عشق نامش نهند اولوالاشواق
چون رسد آن به حد استغراق
اندرین بحر اگر غریق شوی
تو خود استاد این طریق شوی
گر شنیدی و شد تو را معلوم
رو بخوان تا نکو شود مفهوم
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.