0

غزلیات عراقی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۸۱
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:41 PM

چنانم از هوس لعل شکرستانی

که می‌برآیدم از غصه هر نفس جانی

امید بر سر زلفش به خیره می‌بندم

چگونه جمع کند خاطر پریشانی؟

در آن دلی، که ندارم، همیشه می‌یابم

ز تیر غمزهٔ تو لحظه لحظه پیکانی

بیا، که بی‌تو دل من خراب آباد است

جهان نمی‌شود آباد جز به سلطانی

چه جای توست دل تنگ من؟ ولی یوسف

گهی به چه فتد و گه به بند و زندانی

چنان که چشم خمارین توست مست و خراب

بسوی ما نکند التفات چندانی

چو نیست در دل تو ذره‌ای مسلمانی

چگونه رحم کند بر دل مسلمانی؟

زمان زمان که دلم یاد چهر تو بکند

شود ز عکس جمالت دلم گلستانی

اگر چه چشم عراقی به هر بتی نگرد

به جان تو، که ندارد به جز تو جانانی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها