غزل شمارهٔ ۲۶۹
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395 1:40 PM
فمالی لم اطا سبع الطباقی
و لم اصعد علی اعلی المراقی
چرا خربندهٔ دجال باشم؟
چو کردم با مسیحا هم وثاقی
علی اعلی المعارج و المعالی
مطاء المجد اوحی کالتراق
به از هشتم بهشت آید مرا جای
ورای این رواق هفت طاقی
و انی لم اصرح باتحاد
ولکن ان فنیت اکون باق
مگو: من او و او من، نیک میدان
که او را خود نباشد جفت و طاقی
و کیف تبین فی ثیار بحر
قطیرات جرین من السواق
مکن فاش این سخنها همچو حلاج
بیاویزندت از دار، ای عراقی
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.