0

غزلیات عراقی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۹۰
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:26 PM

افسوس! که باز از در تو دور بماندیم

هیهات! که از وصل تو مهجور بماندیم

گشتیم دگر باره به کام دل دشمن

کز روی تو، ای دوست، چنین دور بماندیم

ماتم زدگانیم، بیا، زار بگرییم

بر بخت بد خویش، که از سور بماندیم

خورشید رخت بر سر ما سایه نیفکند

بی روز رخت در شب دیجور بماندیم

از بوی خوشت زندگیی یافته بودیم

واکنون همه بی‌بوی تو رنجور بماندیم

روشن نشد این خانهٔ تاریک دل ما

از شمع رخت، تا همه بی‌نور بماندیم

ناخورده یکی جرعه ز جام می وصلت

بنگر، چو عراقی، همه مخمور بماندیم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها