0

غزلیات عراقی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۸۷
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:26 PM

من آن قلاش و رند بی‌نوایم

که در رندی مغان را پیشوایم

گدای درد نوش می پرستم

حریف پاکباز کم دغایم

ز بند زهد و قرابی برستم

نه مرد زرق و سالوس و ریایم

ردا و طیلسان یکسو نهادم

همه زنار شد بند قبایم

مگر خاکم ز میخانه سرشتند

که هر دم سوی میخانه گرایم؟

کجایی، ساقیا، جامی به من ده

که یک دم با حریفان خوش برآیم

مرا برهان زخود، کز جان به جانم

درین وحشت سرا تا چند پایم؟

زمانی شادمان و خوش نبودم

از آنم کاندرین وحشت سرایم

مرا از درگه پاکان براندند

به صد خواری، که رند ناسزایم

برون کردندم از کعبه به خواری

درون بتکده کردند جایم

درین ره خواستم زد دست و پایی

بریدند، ای دریغا، دست و پایم

بماندم در بیابان تحیر

نه ره پیدا کنون، نه رهنمایم

امید از هر که هست اکنون بریدم

فتاده بر در لطف خدایم

از آن است این همه بیداد بر من

که پیوسته ز یار خود جدایم

ز بیداد زمانه وارهم من

عراقی گر کند از کف رهایم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها