غزل شمارهٔ ۱۴۱
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395 1:19 PM
نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش
نه به هر کسی نماید رخ خوب لاله رنگش
لب لعل او نبوسد، به مراد، جز لب او
رخ خوب او نبیند به جز از دو چشم شنگش
لب من رسیدی آخر ز لبش به کام روزی
شدی ار پدید وقتی اثر از دهان تنگش
به من ار خدنگ غمزه فگند چه باک؟ لیکن
سپرش تن است، ترسم که بدور رسد خدنگش
چو مرا نماند رنگی همه رنگ او گرفتم
که جهان مسخرم شد چو برآمدم به رنگش
منم آفتاب از دل، که ز سنگ لعل سازم
منم آبگینه آخر، که کند خراب سنگش
ز میان ما عراقی چو برون فتاد، حالی
پس ازین نمانده ما را سرآشتی و جنگش
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.