0

غزلیات عراقی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۹۲
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:13 PM

ز اشتیاق تو، جانا، دلم به جان آمد

بیا، که با غم تو بر نمی‌توان آمد

بیا، که با لب تو ماجرا نکرده هنوز

به جای خرقه دل و دیده در میان آمد

به چشم مست تو گفتم: دلم به جان آید

لب تو گفتا: اینک دلت به جان آمد

بدید تا نظر از دور ناردان لبت

بسا که چشم مرا آب در دهان آمد

نیامد از دو جهان جز رخ تو در نظرم

از آنگهی که مرا چشم در جهان آمد

ز روشنایی روی تو در شب تاریک

نمی‌توان به سر کوی تو نهان آمد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها