0

غزلیات عراقی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۷۸
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:12 PM

از در یار گذر نتوان کرد

رخ سوی یار دگر نتوان کرد

ناگذشته ز سر هر دو جهان

بر سر کوش گذر نتوان کرد

زان چنان رخ، که تمنای دل است

صبر ازین بیش مگر نتوان کرد

با چنین دیده، که پرخوناب است

به چنان روی نظر نتوان کرد

چون حدیث لب شیرینش رود

یاد حلوا و شکر نتوان کرد

سخن زلف مشوش بگذار

دل ازین شیفته‌تر نتوان کرد

قصهٔ درد دل خود چه کنم؟

راز خود جمله سمر نتوان کرد

غم او مایهٔ عیش و طرب است

از طرب بیش حذر نتوان کرد

گرچه دل خون شود از تیمارش

غمش از سینه به در نتوان کرد

ابتلایی است درین راه مرا

که از آن هیچ خبر نتوان کرد

گفتم: ای دل، بگذر زین منزل

محنت آباد مقر نتوان کرد

گفت: جایی که عراقی باشد

زود از آنجای سفر نتوان کرد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها