0

غزلیات عراقی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۷۱
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:11 PM

بیا، که عمر من خاکسار می‌گذرد

مدار منتظرم، روزگار می‌گذرد

بیا، که جان من از آرزوی دیدارت

به لب رسید و غم دل فگار می‌گذرد

بیا، به لطف ز جان به لب رسیده بپرس

که از جهان ز غمت زار زار می‌گذرد

بر آن شکسته دلی رحم کن ز روی کرم

که ناامید ز درگاه یار می‌گذرد

چه باشد ار بگذاری که بگذرم ز درت؟

که بر درت ز سگان صدهزار می‌گذرد

مکش کمان جفا بر دلم، که تیر غمت

خود از نشانهٔ جان بی‌شمار می‌گذرد

من ار چه دورم از درگهت دلم هر دم

بر آستان درت چندبار می‌گذرد

ز دل که می‌گذرد بر درت بپرس آخر:

که آن شکسته برین در چه کار می‌گذرد

مکش چو دشمنم، ای دوست ز انتظار، بیا

که این نفس ز جهان دوستدار می‌گذرد

به انتظار مکش بیش ازین عراقی را

که عمر او همه در انتظار می‌گذرد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها