0

غزلیات عراقی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۶۸
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  1:11 PM

نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟

سر کفر و غم ایمان که دارد؟

اگر عشق تو خون من نریزد

غمت را هر شبی مهمان که دارد؟

دل من با خیالت دوش می‌گفت:

که این درد مرا درمان که دارد؟

لب شیرین تو گفتا: ز من پرس

که من با تو بگویم: کان که دارد؟

مرا گفتی که: فردا روز وصل است

امید زیستن چندان که دارد؟

دلم در بند زلف توست ور نه

سر سودای بی‌پایان که دارد؟

اگر لطف خیال تو نباشد

عراقی را چنین حیران که دارد؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها