0

عشاق‌نامه عبید زاکانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

بخش ۵ - عرض شوق
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  11:56 AM

شبی شوقم شبیخون بر سر آورد

ز غم در پای دل جوشی برآورد

تنم زنار گبران در میان بست

دل شوریده شوری در جهان بست

بکلی از خرد بیگانه گشتم

چو افیون خوردگان دیوانه گشتم

چو زلفش بیقراری پیشه کردم

فغان و آه و زاری پیشه کردم

ز مژگان اشگ خونین میفشاندم

به آبی آتش دل می‌نشاندم

نمی‌آسودم از فریاد و زاری

نمی‌ترسیدم از دشنام و خواری

خروشم گوش گردون خیره میکرد

هوا را دود آهم تیره میکرد

پیاپی زهر هجران می‌چشیدم

قلم بر هستی خود میکشیدم

همه شب گرد منزلگاه یارم

طواف کعبهٔ جان بود کارم

ضمیرم با خیالش راز میخواند

بسوز این بیتها را باز میخواند

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها