آوازۀ عاشقی
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395 11:48 AM
تا بوسه از آن لعل دلآرام گرفتم
جانم به لبم آمد و، آرام گرفتم
منعم مکن از دیدن قد و رخ و چشمش
من انس به سرو و گل و بادام، گرفتم
ساقی! بر من قصهٔ جمشید چه خوانی
جمشید منم تا به کفم جام گرفتم
بدنام مخوان زاهدم از عشق، که تا من
در حلقهٔ عشّاق شدم، نام گرفتم
سودای خوشی دوش به آن ماه نمودم
جان دادم و یک بوسه به انعام گرفتم
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.