شیفتۀ شیدایی
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395 11:48 AM
ز عشق روی تو، چون بلبل از گل
شکفته گردم، هر دم گل از گُل
ز روی و موت دانستم، ندارد
گل از سنبل جدائی، سنبل از گُل
دهانست و لب این، یا خضر بسته
به روی چشمهٔ حیوان، پل از گُل
گلی بر سر زده آن سرو قامت
و یا ماهیست دارد کاکل از گُل
ز بلبل نیست این غلغل به گلشن
بود این شورش و این غلغل از گُل
مرا گوئی که چشم از او بپوشان
چگونه چشم پوشد بلبل از گُل
صبوحی تا گلندامت به پهلوست
بده دل بر گل و، بستان مل از گُل
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.