0

غزلیات شاطر عباس صبوحی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

نقاش تقدیر
پنج شنبه 2 اردیبهشت 1395  11:48 AM

سالها قد تو را خامهٔ تقدیر کشید

قامتت بود قیامت که چنین دیر کشید

خواست رخسار تو با زلف گره گیر کشد

فکرها کرد که باید به چه تدبیر کشید

مدتی چند بپیچید به خود و آخر کار

ماه را از فلک آورد و به زنجیر کشید

جای ابروی تو نقاش، پس از آهوی چشم

تا به بازیچه نگیرند دم شیر کشید

بعد چشم تو، مصوّر چو به ابرو پرداخت

شد چنان مست که بر روی تو شمشیر کشید

دل اسیر مژه‌ات از عدم آمد به وجود

همچو صیدی که مصوّر به دم شیر کشید

پیش تشریف رسای کرم دوست ازل

منّت از کوتهی خامهٔ تقدیر کشید

لاغری بین که در اندیشهٔ نقشم، نقّاش

آنقدر ماند که تصویر مرا پیر کشید

گر خرابم کنی ای عشق چنان کن، باری

که نشاید دگرم منّت تعمیر کشید

نتوان بهر علاج دل دیوانهٔ ما

از سر زلف به دوش این همه زنجیر کشید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها