پاسخ به:غزلیات هاتف اصفهانی
پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395 9:08 AM
نوید آمدن یار دلستان مرا
بیار قاصد و بستان به مژده جان مرا
فغان و ناله کنم صبح و شام و در دل یار
فغان که نیست اثر ناله و فغان مرا
فغان که تا به گلستان شکفت گل، بادی
وزید و زیر و زبر کرد آشیان مرا
مرا جدا ز تو ویرانهای است هر شب جای
که سوخت آتش هجر تو خانمان مرا
به قصد کوی تو بیرحم عاشقان ز وطنها
روان شوند فکنده به دوش خویش کفنها
فغان که در همهٔ عمر یک سخن نشنیدی
ز ما و میشنوی زین سبب ز خلق سخنها
روز وصلم به تن آرام نباشد جان را
که دمادم کند اندیشه شب هجران را
آه اگر عشوه گریها زلیخا سازد
غافل از حسرت یعقوب مه کنعان را