پاسخ به:سیاحت_غرب
یک شنبه 12 اردیبهشت 1395 9:49 AM
ســرگذشـــت ارواح ســــــرگردان بـــــــــرزخ :keycap_ten:
قسمت 13
آشنائے با هادے
:izakaya_lantern:استخوان هایم همگی خرد شدند و درهم شکستند و عصاره وجودم که مانند نفت سیاه بود از من گرفته شد. گویا شیری که از مادر خورده بودم و به گناهان آلوده شده بود از سر انگشتانم بیرون می آمد . هوش از سرم پرید و دیگر هیچ نفهمیدم ! پس از مدتی به هوش آمدم . هادی سر مرا به زانو گرفته بود . گفتم : هادی مرا ببخش حالی برایم نمانده که برخیزم و در این بی مودبی معذورم ! تمام اعضایم شکسته شده بود و هنوز نمیتوانستم به آسانی نفس بکشم . سخنم بریده بریده بیرون می آمد ، صدایم ضعیف شده و اشکم جارى بود ؛ گویا از جدایی هادی گله مند بودم ، که در نبود او ، اولین فشار را دیدم . هادی برای دلداری من گفت : این خطرها ، در اولین منزل این عالم ، گریبانگیر همه هست و اختصاص به تو ندارد . هنگامیکه گرفتارے ، همه مردم را فرامیگیرد ، گورا وخوش آیند مى شود هرچه بود گذشت ، امیدوارم پس ازاین چنین چیزی برایت نباشد ، مطلب دیگر اینکه خطرهای این عالم از ناحیه خود شماست ؛ چون این قفس که خیال کردی از هفت جوش است ، از اخلاق زشت انسان است که با نیش غضب به یکدیگر جوش خورده و روح انسان را در جهان مادی فراگرفته و در این جهان به صورت قفس؛ پدیدار میشود. ممکن است این قفس برای برخی هزار جوش باشد ؛ چون اصل خوی های زشت سه تاست " آز" ، "خودبینی" و "حسادت" . اولی آدم را از بهشت بیرون انداخت ، دومی شیطان را از خدا دور کرد و سومی قابیل را به جهنم برد ، ولی این سه خصلت هزاران شاخ و برگ پیدا میکند و در زیادی و کمی ، نسبت به اشخاص ، تفاوت بسیاری دارد . فهمیدم که آن فشارها برای ماک نمودن آدمی از گناهان بوده که بصورت چرک سیاه دیده نیشود و این همان شیر مادر است که با فشار قبر از دماغ انسان بیرون می آید ...
⏮ادامه دارد ...