پاسخ به:سیاحت_غرب
سه شنبه 31 فروردین 1395 2:59 PM
:fallen_leaf:ســرگذشـــت ارواح ســــــرگردان بـــــــــرزخ:leaves::fallen_leaf:
قسمت 3
:beginner:سرانجام مرد !
:red_circle:ناگهان اشخاص دیگری در قبر ظاهر شدند و مرا یاری کردند و آن جانوران نیز پا به فرار گذاشتند . خواستم از آنها بپرسم چه کسی هستند که گفتند : " کارهای خوب و پسندیده ، گناهان و بدی ها را از بین میبرند " و سپس ناپدید شدند پس از رهایی از آن هنگامه ، مردم سر قبر را پوشاندند و مرا در میان گور تنگ و تاریک تنها رها کردند. همه به سرعت رو به خانه هایشان میرفتند . حتی خویشان دوستان و زن و بچه خودم که در دنیا شب و روز برای آسایش آنها جان فشانی میکردم . مرا رها کردند و رفتند . از بی وفایی آنها بسیار اندوهگین شدم و از ترس و وحشت قبر و هراس تنهایی ، نزدیک بود دلم بترکد، با حال غربت و وحشت بی اندازه و ناامید از هر کس جز خدا ، بالای سر جنازه نشستم ، کم کم قبر شروع کرد به لرزیدن ، از دیوار ها و سقف لحد ، خاک فرو میریخت . پایین قبر نیز بسیار تلاطم داشت ؛ گویی جانوری میخواست آنجا را بشکافد و داخل قبر شود سر انجام آنجا شکتفته شد و ...
⏮ ادامه دارد ...