آخرين كتابي كه امسال(95) خواندم(4)
جمعه 27 فروردین 1395 11:02 AM
خاطره «تپه برهانی» نوشته «سید حمید رضا طالقانی» در سال 1365 در نخستین مسابقه بزرگ فرهنگی هنری جبهه و جنگ که توسط قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) برگزار شد، رتبه اول را در بخش خاطره نویسی کسب کرد.
در این ارزیابی نیز گوی سبقت از صدها کتابی که در طول بیست سال نگارش شده بود، ربود و به عنوان «برترین کتاب خاطره در سطح الف جشنواره ادب پایداری» معرفی شد و خالق این اتر جاودانه، در دیپلم افتخار و تندیس زرین برترین نویسنده کتاب خاطره، در بیست سال ادبیات داستانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را دریافت کرد.
«حماسه تپه برهانی» در عین حالی که یک «سند تاریخی منحصر به فرد» به شمار میرود، سندی است که اگر نبود، قطعهای از تاریخ دفاع مقدس مغفول و مجهول میماند چراکه هیچ نوشته دیگری درباره این بریده از عملیات «والفجر 2» وجود ندارد.
نویسنده این کتاب ارزشمند میگوید: «عملیات والفجر دو که تپه برهانی، بریدهای از آن را روایت میکند، در تابستان سال 1362 انجام شد. من پس از دوره بستری و زمانی که سلامتی خود را به دست آوردم، نگارش تپه برهانی را شروع کردم. قصد من از این کار، چاپ کتاب نبود، بلکه ثبت و ضبط حماسهای بود که رزمندگان گردان امام حسین(ع) آفریدند و این کار را یک تکلیف میدانستم؛ تکلیفی که به بهای از دست دادن فوز شهادت در راه خدا، بر عهده من گذاشته شده بود.
کسی که تپه برهانی را مطالعه کرده، قطعاً تائید میکند که زنده ماندن من، با قواعد عادی و طبیعی جور در نمیآید. چطور ممکن است آدمی که هم از ناحیه مچ پا زخمی شده و هم رگ شریانی دست راستاش قطع شده، خود را از یک پرتگاه پایین بیندازد و پانزده روز را در یک بیشه، بدون غذا و صرفاً با آشامیدن آب نهر و خوردن برگهای درخت مو، درحالی که زخمهایش چرکین شده و حتی کرم افتاده است، سر کند و زنده بماند؟! لذا من مشاهداتم را فقط از باب امتثال تکلیف نوشتم و جداً معتقد بودم و هستم که از شهادت در راه خدا محروم شدم تا عاشورایی را که روی تپه سوم تنگه دربندیخان عراق آفریده شد، روایت کنم، گرچه به اجر آن امیدوارم.