0

📗📘📙غزلیات صائب تبریزی📗📘📙

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۸۵
جمعه 13 فروردین 1395  10:40 PM

گر چه از عقل گران لنگر فلاطونیم ما

کار با اطفال چون افتاد مجنونیم ما

سرو آزادیم، ما را حاجت پیوند نیست

هر که از ما بگذرد چون آب، ممنونیم ما

نارسایی باده ما را ز دوران مانع است

گر حصاری در خم تن چون فلاطونیم ما

چشمه کوثر نمی سازد دل ما را خنک

تشنه بوسی از آن لبهای میگونیم ما

از حجاب عشق نتوانیم بالا کرد سر

در تماشاگاه لیلی بید مجنونیم ما

شکوه ما نعل وارونی است از بیداد چرخ

ورنه از غمخانه افلاک بیرونیم ما

در وجود خاکسار ما به چشم کم مبین

کز سویدا نقطه پرگار گردونیم ما

چون صدف گر آبرو را با گهر سودا کنیم

پیش طبع بی نیاز خویش مغبونیم ما

روح ما از پیکر خاکی است دایم در عذاب

در ضمیر خاک زندانی چو قارونیم ما

از دم تیغ است پشت تیغ بی آزارتر

هر که می گرداند از ما روی، ممنونیم ما

باعث سرسبزی باغیم در فصل خزان

در ریاض آفرینش سرو موزونیم ما

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها