0

📗📘📙غزلیات صائب تبریزی📗📘📙

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۷۰
جمعه 13 فروردین 1395  10:39 PM

از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟

چون مه کنعان عزیزی در سفر داریم ما

تا غبار خط او را در نظر داریم ما

منت روی زمین بر چشم تر داریم ما

فکر ما هر روز گردد یک سر و گردن بلند

تا نهال قد او را در نظر داریم ما

خار دامن می شود رنگ سبک پرواز را

چون ازان مژگان گیرا چشم برداریم ما؟

لاله زاری می شود عالم، اگر بیرون دهیم

داغهایی کز تو پنهان در جگر داریم ما

می کند ما را ز روی تلخ دریا بی نیاز

قطره آبی که در دل چون گهر داریم ما

نیست جود ساقی تردست، موقوف سؤال

چون سبو دست طلب در زیر سر داریم ما

همت ما می زند پر در فضای لامکان

بیضه افلاک را در زیر پر داریم ما

عالم آسوده را دریای پرشورش کند

از دل بی تاب خود گر دست برداریم ما

بر لب خاموش ما انگشت گستاخی مزن

تیغ ها پوشیده در زیر سپر داریم ما

موج دریا گر چه تردست است در حل حباب

در گشاد عقده ها دست دگر داریم ما

نیست آسان ترک می صائب خمارآلود را

از لب میگون او چون چشم برداریم ما؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها