0

📗📘📙غزلیات صائب تبریزی📗📘📙

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۹۶
جمعه 13 فروردین 1395  10:39 PM

راز دل را می توان دریافت از سیمای ما

نشأه می تابد چو رنگ از پرده مینای ما

قهرمان عدل چون پرسش کند روز حساب

از بهشت عافیت خاری نگیرد پای ما

گر چه او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبر

درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما

از دل پر خون ما بی چاشنی نتوان گذشت

خون رغبت را به جوش آرد می حمرای ما

گوهر خورشید اگر از دست ما افتد به خاک

زیر پای خود نبیند طبع بی پروای ما

سبحه ذکر ملایک از نظام افتاده است

بس که پیچیده است در گوش فلک غوغای ما

از خط فرمان او روزی که پا بیرون نهیم

تیشه گردد هر سر خاری به قصد پای ما

چون بساط سبزه زیر پای سرو افتاده است

آسمان در زیر پای همت والای ما

ریخت شور حشر در پیمانه عالم نمک

می زند جوش سیه مستی همان صهبای ما

حال باطن را قیاس از حال ظاهر می کند

دام را در خاک می بیند دل دانای ما

پای ما یک خار را نگذاشت صائب بی شکست

آه اگر خار انتقام خود کشد از پای ما

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها