0

📗📘📙غزلیات صائب تبریزی📗📘📙

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۷۳
جمعه 13 فروردین 1395  10:38 PM

یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما

در دل دوزخ بهشت جاودان داریم ما

در چنین راهی که مردان توشه از دل کرده اند

ساده لوحی بین که فکر آب و نان داریم ما

منزل ما همرکاب ماست هر جا می رویم

در سفرها طالع ریگ روان داریم ما

همچنان در قطع راه عشق کندی می کنیم

گر چه از سنگ ملامت صد فسان داریم ما

چیست خاک تیره تا باشد تماشاگاه ما؟

سیرها در خویشتن چون آسمان داریم ما

قسمت ماچون کمان از صید خود خمیازه ای است

هر چه داریم از برای دیگران داریم ما

در بهار ما خزان ها چون حنا پوشیده است

گر چه در ظاهر بهار بی خزان داریم ما

همت پیران دلیل ماست هر جا می رویم

قوت پرواز چون تیر از کمان داریم ما

گر چه می دانیم آخر سر به سر افسانه ایم

پنبه ها در گوش از خواب گران داریم ما

نیست جان سخت ما از سختی دوران ملول

زندگانی چون هما از استخوان داریم ما

گر چه غیر از سایه ما را نیست دیگر میوه ای

منت روی زمین بر باغبان داریم ما

گر چه صائب دست ما خالی است از نقد جهان

چون جرس آوازه ای در کاروان داریم ما

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها