0

📗📘📙غزلیات صائب تبریزی📗📘📙

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۵۷
جمعه 13 فروردین 1395  10:37 PM

آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما

شد چو مجنون دیده ما حلقه فتراک ما

همت آه رسای ما بلند افتاده است

از زبردستی به ساق عرش پیچد تاک ما

چون صدف از سینه صافی قطره را گوهر کنیم

وقت تخمی خوش که افتد در زمین پاک ما

بر زمین هر چند نقش از خاکساری بسته ایم

باکمال سرکشی گردون بود در خاک ما

ناتوانان را زبان شکوه می باشد خموش

برنمی خیزد به آتش دود از خاشاک ما

چشم بی یوسف گشودن، از نظربازان خطاست

ورنه بوی پیرهن باشد گریبان چاک ما

در ضمیر نقطه ما صد سواد اعظم است

چشم کوته بین مردم چون کند ادراک ما؟

شمع می لرزد چو برگ بید با آن سرکشی

چون به محفل رو نهد پروانه بی باک ما

خاک دامنگیر، بند دست و پای رهروست

نیست ممکن غم برآید از دل غمناک ما

شبنم ما گر چه صائب در نمی آید به چشم

تازه دارد گلستان را دیده نمناک ما

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها