غزل شمارهٔ ۲۵۱
جمعه 13 فروردین 1395 10:37 PM
تن به بیماری دهد چشمش پی تسخیر ما
لنگ سازد خویش را آهوی آهوگیر ما
خانه ما در ره سیلاب اشک افتاده است
حیف از اوقاتی که گردد صرف در تعمیر ما
راه زلف او به طی کردن نمی آید به سر
ورنه کوتاهی ندارد طره شبگیر ما
آب می گردیم اگر بر روی ما آری گناه
بگذر ای پیر مغان دانسته از تقصیر ما
خاک راه انگار و درد جرعه ای بر ما بریز
گرد خجلت را بشو از چهره تقصیر ما
همچو زخم تازه خون گردد روان از جوی شیر
بیستون را بر کمر آید اگر شمشیر ما
بس که صائب شد خطا از صید و بر خارا نشست
خنده دندان نما زد اره بر شمشیر ما
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.