0

📗📘📙غزلیات صائب تبریزی📗📘📙

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۸۸
جمعه 13 فروردین 1395  10:35 PM

حسن چون آرد به جنگ دل سپاه خویش را

بشکند بهر شگون اول کلاه خویش را

سوختم، چند از حجاب عشق دارم زیر لب

چون الف در بسم پنهان مد آه خویش را؟

تا کی از تر دامنی در پرده باشی چون حباب؟

می توان کردن به آهی پاک، راه خویش را

می برد غم ره به سر وقت دل ما بی دلیل

ابر نیسان می شناسد خانه خواه خویش را

تا قد موزون او را در خرام ناز دید

کبک از حیرت فرامش کرد راه خویش را

رو نمی آرد به مهر و ماه تا آیینه هست

می شناسد یار ما قدر نگاه خویش را

رهروی کز راه و رسم دردمندی آگه است

گرد سر چون کعبه گردد سنگ راه خویش را

هر که نیش منت از ارباب همت خورده است

به شمارد از گل مردم گیاه خویش را

این جواب آن غزل صائب که اهلی گفته است

بر فلک هر شب رسانم برق آه خویش را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها